Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3114 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
delineate
U
ترسیم نمودن معین کردن
delineated
U
ترسیم نمودن معین کردن
delineates
U
ترسیم نمودن معین کردن
delineating
U
ترسیم نمودن معین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
maps
U
ترسیم کردن
map
U
ترسیم کردن
rescale
U
بمقیاس کوچکتری ترسیم کردن
To draw something in out line .
U
شکل کلی چیزی را ترسیم کردن
false attack
U
حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
traced
U
رسم کردن ترسیم کردن
trace
U
رسم کردن ترسیم کردن
traces
U
رسم کردن ترسیم کردن
deposes
U
عزل نمودن خلع کردن
deposing
U
عزل نمودن خلع کردن
immersed
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
depose
U
عزل نمودن خلع کردن
immerse
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
immerses
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
extrapolated
U
قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolate
U
قیاس کردن استقراء نمودن
instate
U
برقرار کردن منصوب نمودن
adjusting
U
تسویه نمودن مطابق کردن
immersing
U
غوطه ور کردن شناور نمودن
palpate
U
لمس کردن امتحان نمودن
adjusting
U
تصفیه نمودن تنظیم کردن
extrapolates
U
قیاس کردن استقراء نمودن
adjusts
U
تسویه نمودن مطابق کردن
adjusts
U
تصفیه نمودن تنظیم کردن
glamorized
U
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorised
U
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorize
U
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorising
U
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorises
U
فریبا نمودن طلسم کردن
extrapolating
U
قیاس کردن استقراء نمودن
glamorizing
U
فریبا نمودن طلسم کردن
find and replace
U
پیدا کردن و جایگزین نمودن
condition
U
شرط نمودن شایسته کردن
glamorizes
U
فریبا نمودن طلسم کردن
postulate
U
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
fractionate
U
تجزیه وتفکیک نمودن برخه کردن
To belittle oneself . To make oneself cheap.
U
خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
postulated
U
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulating
U
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulates
U
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
specifies
U
معین کردن
figure out
U
معین کردن
allocating
U
معین کردن
allocate
U
معین کردن
allocates
U
معین کردن
specify
U
معین کردن
draw the line
<idiom>
U
معین کردن
inset
U
: معین کردن
settle
U
معین کردن
designate
U
معین کردن
settles
U
معین کردن
specifying
U
معین کردن
designates
U
معین کردن
designating
U
معین کردن
insets
U
: معین کردن
defining
U
معین کردن
limit
U
معین کردن
defines
U
معین کردن
denominate
U
معین کردن
defined
U
معین کردن
define
U
معین کردن
time
U
وقت معین کردن
times
U
وقت معین کردن
pre appoint
U
از پیش معین کردن
pre appoint
U
قبلا معین کردن
timed
U
وقت معین کردن
To lay down certain conditions .
U
شرایطی معین کردن
to map out
U
جز بجز معین کردن
date
U
مدت معین کردن
dates
U
مدت معین کردن
to win nny one's affections
U
محبت کسی راجلب کردن کسیرادلبسته خود نمودن
warm up
U
قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
allots
U
معین کردن سهم دادن
sanctions
U
ضمانت اجرایی معین کردن
to keep regular hours
U
هر کاری را درساعت معین کردن
sanctioned
U
ضمانت اجرایی معین کردن
sanction
U
ضمانت اجرایی معین کردن
allot
U
معین کردن سهم دادن
locate
U
جای چیزی را معین کردن
located
U
جای چیزی را معین کردن
locates
U
جای چیزی را معین کردن
to locate the enemy
U
جای دشمنی را معین کردن
locating
U
جای چیزی را معین کردن
allotting
U
معین کردن سهم دادن
sanctioning
U
ضمانت اجرایی معین کردن
allotted
U
معین کردن سهم دادن
leads
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
graving dock
U
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
lead
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
officers
U
افسر معین کردن فرماندهی کردن
destine
U
مقدر کردن سرنوشت معین کردن
officer
U
افسر معین کردن فرماندهی کردن
parsed
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parse
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
to impose a curfew
U
خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
area blocking
U
سد راه کردن رقیب در منطقه معین
parses
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
titrate
U
عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
cage
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
overstay
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
cages
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
overstays
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to settle an a
U
برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
overstayed
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
time charter
U
اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
set up
U
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
delimited
U
معین کردن مرزیابی کردن
defines
U
معین کردن معنی کردن
defined
U
معین کردن معنی کردن
define
U
معین کردن معنی کردن
ascertained
U
ثابت کردن معین کردن
specifies
U
معین کردن معلوم کردن
specifying
U
معین کردن تصریح کردن
specifying
U
معین کردن معلوم کردن
specify
U
معین کردن تصریح کردن
specify
U
معین کردن معلوم کردن
delimits
U
معین کردن مرزیابی کردن
defining
U
معین کردن معنی کردن
delimiting
U
معین کردن مرزیابی کردن
ascertain
U
ثابت کردن معین کردن
delimit
U
معین کردن مرزیابی کردن
specifies
U
معین کردن تصریح کردن
ascertains
U
ثابت کردن معین کردن
ascertaining
U
ثابت کردن معین کردن
tracings
U
ترسیم
plotted
U
ترسیم
depictions
U
ترسیم
plots
U
ترسیم
depiction
U
ترسیم
lineation
U
ترسیم خط
plot
U
ترسیم
drawings
U
ترسیم
drawing
U
ترسیم
tracing
U
ترسیم
tick mark
U
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
so
U
علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
planography
U
فن ترسیم نقشه
charted
U
ترسیم اماری
mirror tracing
U
ترسیم از ایینه
draw program
U
برنامه ترسیم
chart
U
ترسیم اماری
chartography
U
ترسیم نقشه
stipple
U
ترسیم بانقطه
computer drawing
U
ترسیم کامپیوتری
charting
U
ترسیم اماری
charts
U
ترسیم اماری
line drawing
U
ترسیم خطی
scatter plot
U
ترسیم توزیعی
scatter plot
U
ترسیم پراکنده
line drawings
U
ترسیم خطی
mechanical drawing
U
ترسیم مکانیکی
kluged
U
ترسیم موقت
hobbles
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobble
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hopple
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
ratioing
U
کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
freehand method
U
روش ترسیم ازاد
traces
U
مقدار ناچیز ترسیم
plotters
U
وسیله ترسیم مسیر
plotter
U
وسیله ترسیم مسیر
trace
U
مقدار ناچیز ترسیم
traced
U
مقدار ناچیز ترسیم
art of drawing
U
هنر ترسیم رسم
authorization to copy
U
اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
macpaint
U
یک برنامه ترسیم برای ریزکامپیوتر
aircraft plotter
U
وسیله ترسیم مسیر هواپیما
trammel
U
الت ترسیم بیضی تعدیل
automated flowchart
U
ترسیم نمودار به صورت خودکار
tabulation
U
1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
t square
U
خطکش مخصوص ترسیم خطوط موازی
whatman
U
کاغذ اعلی مخصوص ترسیم وطراحی
irretraceable
U
که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
reprographics
U
ترسیم ها و فیلم ها و روشهای تولید انبوه مجدد
seismogram
U
منحنیهای ترسیم شده بوسلیه زلزله نگار
to lay down a rule
U
قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
absorption representation
U
[حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
time charter
U
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
geodetic
U
کوتاه ترین خط ترسیم شده بین دو نقطه در روی سطح
geodesic
U
کوتاه ترین خط ترسیم شده بین دو نقطه درروی سطح
setting up
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
periphrastic conjugation
U
صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
countersink
U
خزانه نمودن کلاهک دار کردن خزینه دار کردن خزینه
godroon
U
اشکال محدب حاشیه بشقاب وفروف قدیمی که برای زینت ترسیم میشود
chemical wash
U
کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
reversion
U
هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
revises
U
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revise
U
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revising
U
اصلاح کردن اصلاح نمودن
point set curve
U
منحنی ایکه توسط یک سری ازپاره خطهای ترسیم شده میان نقاط تعریف میشود
simulation
U
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
kinematics
U
فرایند مهندسی کامپیوتر برای ترسیم یا روح دادن اجزاماشین یا ساختار تحت طراحی سیستم
simulations
U
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
refresh rate
U
تعداد دفعات در ثانیه که یک تصویر بر روی CRT بایدمجددا" ترسیم شود تا چشمک نزند میزان دوباره سازی
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
1
Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com